امیر رضاامیر رضا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

امیررضا جون نفس مامان وبابا

شیرین کاری های گل پسر

قربونت برم نفس مامان که روز به روز شیرین تر و با نمک تر می شی و حسابی دلبری می کنی عزیزم. خودت رو حسابی برا مامان و بابا لوس می کنی .مهربون مامان میای تو بغلم و دهنت رو می زاری رو لپام و همش خودت رو می چسبونی تو بغلم ،بابایی هم که دراز می کشه سریع می ری رو شکمش می شینی .جدیدا هم که تو خواب حرف می زنی چند روز پیش بابایی صبح که می خواست بره بیرون اومد تا بوست کنه و بره همینکه بوست کرد چشمات رو باز کردی وبهش گفتی چته و بعد دوباره خوابیدی بابایی هم کلی بوست کرد و قربون صدقت رفت .وقتی هم شروع می کنی راه رفتن دیگه یه جا بند نمی شی و مرتب اینور و اونور می ری و خونه رو متر می کنی .دیروز دم صبح تقریبا ساعت 5.30 از خواب بیدار شدی و هر کاری کردم نخوابی...
7 خرداد 1392

11 ماهگی قند عسل

   یازده ماهگیت مبارک شکلات مامان . نفسم چقدر شیرین شدی وشیرین کاریات هم که روز به روز بیشتر می شه واقعا خوردنی شدی عزیز دلم . اول از همه قند عسلم اینکه ،هوررررررررررررررا نفسم راه می ری البته از 10 ماه و27 روزگی شروع کردی. اولین بار که راه افتادی آماده شده بودیم تا بریم بیرون و تلفن زنگ خورد و منم رفتم جواب بدم و طبق معمول اومدی چسبیدی بهم و منم چون داشتم صحبت می کردم بغلت نکردم و وقتی دیدی فایده نداره خودت شروع کردی راه رقتن و رفتی تو بغل بابایی و حسابی سوپرایزمون کردی .بعد هم دیگه تا فردا شبش گذاشتیمون تو خماری و راه نرفتی .فردا شبش که رفته بودیم خونه آقاجون وقتی حسابی خسته بودی و  خوابت گرفته بود یهو  شروع کردی به...
3 خرداد 1392
1